من_سلوووووم عشقم
آرش_سلام خانومی
من_خسه نباجید.بزارین کشفاتونو در بیارم عآقآ
آرش_ O_o مرسی خانومم خودم در میآرم
من_اصن حرفشم نزن مگه من میزارررررم
بیآ بوسد کنم.دلم بلات تن شُد^_^
آرش_ O_o
من_چده جیجرم،؟؟
آرش_ از آخرین باری که
اینقد مهربون شدی
خیلی نمیگذررراآآآ
من_واه عسیسم من که همیشه مهربوونم
آرش_من خرم؟؟؟O_o
من:وآآآای نگوووو....دور از جون خر^_^
آرش_عزیزم واسم چ خوابی دیدی؟؟
من_وآآآآآی آرررش تو چقد باهووووشی
از کجا فهمیدی خواب دیدم
خابم می آد
حالا بعدن شایر ادامه دادم...
time:00:08
Dat:06\06\1394
آرش_ O_o
چ خآبی دیدی خانومم؟؟
من_میدووونی...خآبی دیدم بسی نآرحت کننده بسی بسیآآآآآرررر شیرررینریال ^_^
آرش_خدآ بخیر کنہ...حق و زحمه ی این خآبت خیلی نشه صلبآت...O_O
خو تعریف کن بآنو...
من_من در خوآبی عمیق بودم...
ک ناگهان از خواب برخیزدم..ناگهان تیلیفنمون زنگش خورده شد...
(قیافه آرش O_o)
بعله...و من ب برداشتن گوشی براه افتادم...چنانکه ب تیلیفن رسیدم...
و او را برداشتم...
صدآیی از آن سوی تیلیفون ب گوشهایمان رسید...
(قیافه ی آرش -_-)
بعد دیدمآن کردیم بعلی...آن سوی خط
خاور شوور گرآمیمآن آست...
آرش_خاور شوور گررررررآمیییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟O_o
من_بعلی....
)دستمو گذاشتم رو لباش و گفتم تآ حرفآم تموم نشده حرف نزن عآقآمووون...
بیچآره هنو تو شو ک بود ...گف بآشه)
آری...همی میگفتیم...
خاور شوو ور گرآمی گفته کردند ک ب خآنه ی آنهآ روم...
و من با کمآل میل پذیرفتم...و با شتآب ب دیدار او شتافتم...
همچنآن ک دآشتم لبآس میپوشیدم...و شتآب میکردم...
(الکی مثلن...بغض گلمو میگیره...)
و همچنآن ک دآشتم شتآب میکردم...
گوجی نازنین...گوجی ک در پر قو بزرگش نمودم...
از دستانم لیز میخورد...
و....
شتلخخخخخ
صدآی دلخرآشی را ب گوشآنم میرسآند...
آشکانم...همچون آبشارر نیگارآ
ب خروش میفتن...و مانند سیل بنگلادش
تا چن ساعتی ادامه میابد...
در این حس و حآل بوده ام
ک دوباره تیلیفون ب صدآ در آمد
و دوباره دیده ام ک خاور شوماس...
گوشی رو گرفتمآآآا ب او گفتممممم:
(اسمشو ک نمیدونم.مثلن میگم آبآجی)
آبآآااجیییییییییی دستم بت بررررسه چشاتو از حلقت در میآرممممم
دونه دونه گیسآاتووو میکنم آرش بت بگه کچلللل
و همچنآن سیل آشک هایم...روان بود...
آبآآآجی الهی سوسک گآزت بگیررره
مارمولک بره تو موهآت...
ن بره تو شلبارد...
مو نداری ک کچل...
آباجی _ O_o
غزال خوبی؟؟؟
من_آری خوب هسدم
اصنم دیه خونشون نمیآم
دیه هم دوسد ندارم
آباجی_ندآشه بآش
دخدره ی چش سفید
وختی رفتم ب آرش گفتم
اومد سیآه و کبودت کرد میفهمی
یه روغن آش
چقد کشک داره...ن....چقد رشته دآره...
من_آباجی...میشه یه آشی میپزم بآست یه وجب مآست روش بآشه^_^
آباجی _ آره آره همون^_^
من_حفظ ضرب المثلات از پهنا در اعماق حلقم...
آباجی _ مچکر غزال خخخخخخخخخخخخخخخخ
من _ خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
میبینمت آباجی!!!
آباجی_زود تر بیآ دخدر...
من_رو چشمآن^_^
(قیافه آرش??????O_o؟؟؟؟؟؟؟)
بعد شآد و خرم...
لبآس پوشیده کردم...و ب دیدار خاور شورگرامی شتافتم...
در رآه رسیدن ب خانه ی او...
ب یک مغآزه ای رسیده ام...
وختی مغازه را دیدم...
بر لبآن لبخد جآری شد... این چنین(^_^)
وارد مغازه شدم....
در دنیآیی از خوشی غرررق بوودم...
ک یک صدآیی من را ب خودم آورد...
و نگذاشت بیشتر غرق شوم...
او از من سوالی پرسید
_خانوم میتونم کمکتون کنم؟؟؟
من_بعلی...گوشی مدل سامسونگ گلکسی E7قیمتش چقدر آست؟؟؟؟
فروشنده_۹۹۹۰۰۰تومن!!!!
من_وآای چقد خوب است
چقد خوب است!!!من فردآ با شوورم میآم
_روز خوش خانوم
و از مغازه بیرون آمدم...
و وارد مغازه ی دیگر شدم
و یک بسنی یخی خریداری کردم
و خوووردم دلت آب :-P
و بسوی خانه خاور شوور
حرکت نمودمممم....
بعله....قصه ی مآ ب سر رسید
غزال ب خواستش هنو نرسید...
آرش_ O_o ینی تو آلان گوشی ندآری؟؟؟
من_ن^_^
آرش_من چقد خآبم میآد...
چقد داستانای شیرین میگی غزال...
جامو بنداز بخابیم...
من_O_O
هآآآآآآ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقآی آرش خآن...
_جونم؟
من_من گوجی میخآآآآآآآآمممممممممممم
(>_<)
آرش_آآآآآا(در حآل خمیازه کشیدن)
عزیزم؟؟میشه الان بخابیم...
و فردا بش فکر کنیم؟؟؟
هووووووف.قوه ی تخیلم پوکیدددددد...
حآلا اگه بعدن چیزی یآدم اومد مین ویسم...
1394\05\16
time:15:20
✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖
هعی...
دلم واست تنگ شده...
نزار نبودت برآم عآدی بشہ....
دلم بودنتو میخآد...خیلی نیستی....
دلم واسه شبآیی ک شیف بودی تنگ شده
شبایی ک تآ خود صب حدآقل ۱۰ تآ پیآم میدادم...
یادته؟؟؟
چقد شبایی ک نبودی اذیت میشدم
امآ حالا؟؟؟
هه...
هعی...
حآضرم همون روزا برگردن...
امآ اینجوری منتظر نمونم...
انتظاری ک معلوم نیس آخرش چی میشه...
خیلی دلم وآست تنگه...خیلی...
[ بازدید : 211 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]